معنی ابن کلس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ابن کلس. [اِ ن ُ ک ِل ْل ِ] (اِخ) ابوالفرج یعقوب بن یوسف بن ابراهیم بن هارون بن داودبن کلس، از یهود بغداد. مولد او318 هَ.ق. در بغداد کتابت و حساب آموخت و با والد خود به شام شد و در سال 331 پدر او را به مصر فرستاد و او به بعض خواص کافور اخشیدی پیوست و کافور او را بر عمارت خانه ٔ خویش گماشت و سپس چون تیزی هوش و زیرکی وی را درکارها بدید او را در دیوان خاص خویش شغل داد و رفته رفته وی را برکشید تا بدانجا که حُجّاب و اشراف دربار کافور برای او قیام میکردند و حرمت او میداشتند و او به بادروزه ای از کافور قناعت میکرد و چون تقرب خویش را بکافور بدان حد دید و امید وزارت در او قوی شددر شعبان 356 اسلام آورد و بیشتر وقت خویش در نماز ودرس قرآن گذاشت و مردی از اهل علم را که قرآن و نحونیکو میدانست آموختن را بخانه ٔ خویش منزل داد و بدین وسائل روزبروز کار او نزد کافور بالا گرفت لکن کافور وفات کرد چون ابوالفضل جعفربن فرات وزیر او را دشمن میداشت، زمانی که تمام کُتّاب و اصحاب دواوین را دستگیر کرد یعقوب را نیز بازداشت و او با توسلات و بذل اموال رهائی یافت و از برادر خویش وام گرفت و با تجمل و سازی ناشناس بجانب بلاد مغرب رفتن خواست و در راه جوهربن عبداﷲ مولی معز عبیدی را ملاقات کرد و با اوبه مصر بازگشت و بعضی گویند بافریقیه شد و بخدمت معز عبیدی پیوست و سپس بدیار مصر بازگشت و پیوسته بر جاه او بیفزود تا بمقام وزارت رسید، و گویند او اول وزیر دولت فاطمیان است و در سال 368 به الوزیرالاجل ملقب گشت و در زمان خلافت معز و عزیز منصب وزارت با او بود. تنها در سال 373 زمانی کوتاه مغضوب شد و بار دوم بمقام خویش بازگشت. وفات او به سال 380 بوده است.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر