معنی ابن عطیه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ابن عطیه. [اِ ن ُ ع َ طی ی َ] (اِخ) یکی از رجال عصر امویان. او بزمان مروان دوم بجنگ ابوحمزه که قصد حمله ٔ به شام داشت مأمور گشت و پس از شکست ابوحمزه ولیدبن عروه را بجای خویش گماشت و خود به یمن به جنگ یحیی بن طالب الحق شتافت و بر او غالب آمد و بکشت و سر او به مروان فرستاد و سپس از مروان دستوری ِ زیارت خانه خواست و در 130 هَ.ق. براه مکه کشته شد.

ابن عطیه. [اِ ن ُ ع َ طی ی َ] (اِخ) ابوبکر. یکی از ادبا و شعرای اندلس. اوسفری بشرق کرده و در مائه ٔ پنجم هجری میزیسته است.

ابن عطیه. [اِ ن ُ ع َ طی ی َ] (اِخ) ابومحمد. از شعرا و ادبای اندلس. شاگرد لسان الدین بن خطیب. مولد او به سال 709 هَ.ق. در وادی آش، و در همانجا منصب امامت و خطابت و سپس شغل قضا داشته است و بعد بغرناطه شده و در مسجد اعظم آنجا خطیب بوده است.

ابن عطیه. [اِ ن ُ ع َ طی ی َ] (اِخ) ابومحمد عبدالحق بن ابی بکر، فرزند ابن عطیه ابوبکر. او را در فقه و حدیث و تفسیر و نحو و لغت ید طولی بود و در 529 هَ.ق. مقام قضای مریه داشت و سپس او را قضای جزیره ٔ میورقه دادند و او از قبول آن سر باززد. وی را علاوه بر اشعار و رسائل تفسیر مشهور و معتبری است موسوم به الوجیز. مولد او به سال 481 هَ.ق. و وفات در سنه ٔ 546 بوده است.

ابن عطیه. [اِن ُ ع َ طی ی َ] (اِخ) ابوالهیجا مقاتل بن عطیهبن مقاتل البکری الحجازی، ملقب به شبل الدوله. ادیب و شاعر. او یکی از امیرزادگان عرب بود و برای نِقاری که میان او و برادران افتاد از موطن خویش رحلت کرد و به بغداد و سپس بخراسان و بعد از آن بغزنه شد و هم بخراسان بازگشت و در جمله ٔ خواص ندمای نظام الملک وزیر درآمدو با او مصاهرت کرد و تا مرگ خواجه ملازم او بود، و پس از قتل نظام الملک او را به دو بیت ذیل رثا گفت:
کان الوزیر نظام الملک لؤلوءه
نفیسه صاغها الرحمن من شرف
عزت فلم تعرف الایام قیمتها
فردّها غیره منه الی الصدف.
و به بغداد مراجعت کرد و به عزم زیارت ناصرالدین مکرم بن علا که بجود و سخا مشهور بودقصد کرمان کرد و از مستظهر خلیفه درخواست که عنایت نامه ای خطاب به وزیر کرمان بنویسد، و با جواب نامه ٔ خلیفه به کرمان رفت و قصیده ای در مدح وزیر مزبور بگفت و او باحترام نامه ٔ خلیفه سه هزار دینار بدو صلت دادو با خلعت ها و اسبی او را به بغداد بازگردانید و ازآن پس بماوراءالنهر رفت و بعد بهرات آمد و در آنجا بزنی عشق ورزید و او را تشبیب های بسیار گفت و از آنجا بمرو هجرت کرد و توطن جست و به سال 505 هَ.ق. دربیمارستان مرو وفات یافت. او را با زمخشری مکاتبات و مداعباتی است.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر