معنی آوری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

آوری. [وَ] (حامص) در استخوان آوری، بارآوری، بخت آوری، بیخ آوری، تناوری، جان آوری، خارآوری، خطآوری، دل آوری، دنبه آوری، دین آوری، ریش آوری، زبان آوری، زورآوری، سروآوری، سودآوری، شتاب آوری، کین آوری، گندآوری ونظائر آن به معنی آوردن و آوریدن باشد:
میان را ببستی بکین آوری
بایران نکردی کسی سروری.
فردوسی.
یکی سرو فرمود کشتن بدست
بدین آوری راه پیشین ببست.
فردوسی.

آوری. [وَ] (ص نسبی) موقن. مؤمن. معتقد. صاحب یقین. گرویده:
کسی کو بمحشر بود آوری
ندارد بکس کینه و داوری.
ابوشکور.
|| یقین و درست. (صحاح الفرس). || (ق) بی خلاف. بالقطع:
مردمان هموار دانند، آوری
کز نهان من تو خود آگه تری (کذا).
رودکی.
یکی گفت ما را بخوالیگری
بباید بر شاه رفت، آوری
وزآن پس یکی چاره ای ساختن
ز هر گونه اندیشه انداختن
مگر زین دو تن را که ریزند خون
یکی را توان آوریدن برون.
فردوسی.

فرهنگ معین

(ص نسب.) باورمند، معتقد، یقین، درست، (اِ.) ایمان، باور. [خوانش: (وَ)]

فرهنگ عمید

صاحب‌یقین، باایمان، معتقد، گرویده: کسی کاو به محشر بُوَد آوری / ندارد به کس کینه و داوری (ابوشکور: شاعران بی‌دیوان: ۱۰۶)،

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ در بعضی کلمات مرکب معنی دارندگی و صاحبیت دهد: بخت آوری پرند آوری جاناوری.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر