معنی آهوی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
آهوی. (اِ) (در حال اضافه) آهو. غزال:
یارب آن آهوی مشکین بختن بازرسان
وآن سهی سرو خرامان بچمن بازرسان.
حافظ.
آهوی. (اِ) (در حال اضافه) عیب:
ولیکن نبیند کس آهوی خویش
ترا روشن آید همی خوی خویش.
فردوسی.
چنین گفت آنکس که آهوی خویش
ببیند بگرداند آیین و کیش.
فردوسی.
چه فرمائیَم چیست نیروی من
تو دانی هنرها و آهوی من.
فردوسی.
هر آنکس که آهوی تو با تو گفت
همه راستیها گشاد از نهفت.
فردوسی.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.