معنی آهومند در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
آهومند. [م َ] (ص مرکب) مریض. بیمار. || معیوب. ناقص. آهُمند.
- مغزی آهومند، دماغی مختل. مُخبط:
ز پیری مغزت آهومند گشته ست
ز گیتی روزگارت درگذشته ست.
(ویس و رامین).
و رجوع به آهُمند شود.
مریض، بیمار، معیوب، ناقص. [خوانش: (مَ) (ص مر.)]
دارای عیب و نقص، عیبدار، معیوب، آهوناک: ز پیری مغزت آهومند گشتهست / ز گیتی روزگارت درگذشتهست (فخرالدیناسعد: ۵۸)،
بیمار،
مریض، بیمار