معنی آهنی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
آهنی. [هََ] (ص نسبی) از آهن. منسوب به آهن. آهنین:
میان من و او بایوان درست
یکی آهنی کوه گفتی برست.
فردوسی.
برافراشتم گرزسیصدمنی
برانگیختم باره ٔ آهنی.
فردوسی.
چیزی که از آهن ساخته شده باشد، از جنس آهن،
[قدیمی، مجاز] نیرومند: برافراشتم گرز سیصدمنی / برانگیختم بارۀ آهنی (فردوسی۲: ۱۹۹)،
اجنه، از جنس آهن
(صفت) منسوب به آهن ساخته از آهن آهنین: ظروف آهنی مجسمه آهنی.
اراده اش مثال زدنی است