معنی آماده شدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

آماده شدن. [دَ / دِ ش ُ دَ] (مص مرکب) بساختن. بسغدن. سغدن. آسغدن. بسیجیدن. سیجیدن. ساختن. شکردن. آراستن. حاضر، مهیا، مستعد، معد، مثمر، ممهد شدن. استعداد. تَهَیﱡاء. تیار، بساز، بسامان، ساخته و پرداخته شدن.

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) حاضر شدن مهیاگردیدن بسیجیدن.

پیشنهادات کاربران

کمر بستن

عنان گرد کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر