معنی آله در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
آله. [ل َ / ل ِ] (پسوند) َاله. در ترشاله، تفاله، چاله، چغاله، درغاله، دنباله، سکاله، کشاله، کلاله، کنغاله، کنگاله، گاله و مچاله مانند آل (َال) علامت نسبت و گاهی ادات تشبیه است. رجوع به آل شود.
آله. [ل َ / ل ِ] (اِ) آلک. سنبل الطیب.
آله. [ل ُه ْ] (اِ) عقاب. (مهذب الاسماء). خداریه. شقواء. ابوالهیثم. بوالهیثم. دال من. ججا. زمج. و کلمه ٔ اَلَموت را گویند در اصل مرکب از آله به معنی عقاب و آموت آشیان است.
آله. [ل َ] (ع اِ) آلت:
یکی اسب ترکی بیاورد پیش
بر آن اسب آله ز اندازه بیش.
فردوسی.
|| نیزه ٔ سخت کوتاه. نیم نیزه. و رجوع به آلت شود.
عقاب، شاهین. آلوه و آلغ نیز گویند. [خوانش: (لُ) (اِ.)]
آلک
عُقاب
شاهین، عقاب، سنبلالطیب
لوس مسخره، شرمنده
ابزار، مایه، اندام، زین و برگ، زهار، گاهوک (تابوت) (اسم) عقاب شاهین، پرنده ایست از دسته شکاریان روزانه دارای قدی متوسط و سری کشیده و منقار و پنجه های نسبه ضعیف.