معنی آلر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

آلر. [ل َ] (اِ) سرین. آلست. آرست:
بیکی گرم تپانچه که بر آن آلر تو
بزدم جنگ چه سازی چه کنی بانگ و ژغار؟
ابوالمثل بخاری.
بینی آن جزبن اندام تو و آلر تو
جان من باد فدای پدر و مادر تو.
طیان.
ندیده دیده ٔ دنیا که دلبری دارد
سفید و نازک و فربه که آلرت باشد.
عبید زاکانی.
و رجوع به اَلر شود.

فرهنگ معین

(لَ) (اِ.) سرین، کفل.

فرهنگ عمید

سرین، کفل، ران، آلست، آرست،

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) سرین کفل آلست آرست الست.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر