معنی آفل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

آفل. [ف ِ] (ع ص) فروشونده. ناپدیدگردنده. غروب کننده. که فرورود. غارب:
آنکه گه ناقص گهی کامل بود
نیست معبود خلیل آفل بود.
مولوی.
هم خر و خرگیر اینجا در گلند
غافلند اینجا و آنجا آفلند.
مولوی.
بانگ و صیتی جوکه آن خامل نشد
تاب خورشیدی که آن آفل نشد.
مولوی.
جز خیالی عارضی ّ و باطلی
که بود چون صبح کاذب آفلی.
مولوی.
ج، آفلین.

فرهنگ معین

(فِ) [ع.] (اِفا.) فرو شونده، غروب کننده. ج. آفلین.

فرهنگ عمید

فرورونده،
ناپدید‌شونده،
غروب‌کننده،

حل جدول

غروب کننده

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فرورونده

فرهنگ فارسی هوشیار

فرو رونده (اسم) فرو شونده ناپدید گردنده غروب کننده غارب جمع: آفلین.

فرهنگ فارسی آزاد

آفِل، غروب کننده،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر