معنی آزاری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

آزاری. (ص نسبی) آزارنده. زننده:
سخن در نامه آزاری چنان بود
که خون از حرفهای او چکان بود.
(ویس و رامین).

آزاری. (حامص) تألم. تأثر. توجع. رنج. الم:
ابی آنکه بد هیچ بیماریی
نه از دردها هیچ آزاریی.
فردوسی.

گویش مازندرانی

غشی به تصور عوام جن زده، فرد آزار رسان، نوعی نفرین

فرهنگ فارسی هوشیار

آزارنده، زننده

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر