معنی آخش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

آخش. [خ َ] (اِ) قیمت. بها. ارز. ارزش. صاحب معیار جمالی کلمه را بمد الف و فتح خا ضبط کرده، و بیتی نیز برای دعوی خود ساخته است و ظاهراً این درست نیست و اَخْش بر وزن بخش صحیح است، چنانکه عنصری گوید:
خود نماید همیشه مهر فروغ
خود فزاید همیشه گوهر اخش.

آخش. [خ ِ] (صوت) از اصوات، و حکایت از درد یا خوشی کند.

آخش. (اِخ) نام موبدی پارسی نژاد که او مایه ٔ عناصر را پروردگار شناسد. (برهان).

فرهنگ عمید

اخش

گویش مازندرانی

وه چه خوب، در مقام خوشحالی و لذت

فرهنگ فارسی هوشیار

قیمت، بها ارزش نام موبدی پارسی نژاد

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر