معنی آتشی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

آتشی. [ت َ] (اِ) نام قسمی گل و شاید سوری:
بر گلبنان گنبد اخضر نهاد او
گلهای گونه گونه ز خیری و آتشی.
؟ (از مقامات حمیدی).
|| (ص نسبی) برنگ آتش. منسوب به آتش. و مثلثه یا بروج آتشی حمل و اسد و قوس است. || مجازاً، سخت خشمگین و غضبناک. سخت بهیجان آمده. سخت تیز و تند شده. و فعل آن آتشی شدن و آتشی کردن است.

فرهنگ عمید

به رنگ آتش، سرخ تیره،
[عامیانه، مجاز] بسیارخشمگین، تند،
[مجاز] سوزان،
(اسم) (زیست‌شناسی) = گُل * گل سرخ
پخته‌شده با آتش: سیب‌زمینی آتشی،
[قدیمی] نوعی کهربای زردرنگ،

گویش مازندرانی

ظرف بزرگ و مسین که جهت گرم نگه داشتن آب، پیوسته در کنار آتش...

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) منسوب به آتش: مانند آتش همچون آتش آتشین، برنگ آتش آتشفام آتشین، (اسم) قسمی گل بعضی آن را سوری دانسته اند.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر