معنی آبلوج در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
آبلوج. (اِ) قند مکرر. (تحفه). قند سفید. و آن را اَبْلوج نیز گویند و اُبْلوج معرب آن است:
تا آبلوج همچو تبرزد نشد بطعم
تا چون نبات نیست بپیش نظر شکر
بادا نهاده در دهن دولتت مقیم
دست نشاط و عیش بفتح و ظفر شکر.
پوربهای جامی.
(اِ.) قند سفید، نبات.
شکر، قند سفید: تا آبلوج همچو تبرزد نشد به طعم / تا چون نبات نیست به پیش نظر شکر (پوربهای جامی: لغتنامه: آبلوج)،
نبات،
(اسم) قندسفید قند مکرر آبلوچ ابلوج.