yield به فارسی | دیکشنری انگلیسی

yield
  • حاصل

  • محصول دادن

  • باور کردن ثمر دادن

  • واگذارکردن

  • ارزانی داشتن

  • بازده

  • محصول

  • حاصل

  • تسلیم کردن یا شدن

  • بازده - راندمان

  • بازده

  • محصول واژه ای که درصد تولیدات آغاز شده ای را بیان می کند که منطبق بر هر دو تعاریف مکانیکی و الکتریکی است. این واژه برای قطعات فعال و غیرفعال به کار می رود. در صنایع نیمرسانا، محصولات بر اساس نوع دسته بندی می شوند: پولک تولید شده (درصد پولکهایی که به انتهای فرایند تولید می رسند)، پولک آزمون شده (کسری از تراشه ها در هر پولک که منطبق بر تعاریف هستند)، سر هم کردن (درصد واحدهای که به درستی سر هم می شوند)، و محصول آزمایش نهایی (درصد واحدهای بسته بندی شده ای که بر تعاریف مکانیکی و عملکردی منطبق هستند).

  • بهره دهی

  • بازده

  • محصول، حاصل، باردهی، بهره دهی، بازده، تشکیل دادن، دادن، بارآوردن، دستاورد

  • محصول، بهره

  • تسلیم

  • جاری شدن

  • تسلیم شدن

  • ریختن

  • سیلان

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری