wave به فارسی | دیکشنری انگلیسی
-
موج
-
خیزاب
-
فر موی سر
-
دست تکان دادن
-
موجی بودن
-
موج زدن موج
-
جنباندن موج
-
جنباندن
-
موج
-
موج اختشاش منتشر شونده ای که شدت آن در هر نقطه از محیط تابعی از زمان و شدت آن در یک نقطه معین تابعی از موقعیت آن است. موج می تواند الکتریکی، الکترومغناطیسی، آکوستیکی یا مکانیکی باشد.
-
موج
-
موج
-
موج