watch به فارسی | دیکشنری انگلیسی

watch
  • پائیدن

  • دیدبان

  • پاسداری

  • کشیک

  • مدت کشیک

  • ساعت جیبی و مچی

  • ساعت

  • مراقبت کردن

  • مواظب بودن

  • بر کسی نظارت کردن

  • پاسداری کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری