unit به فارسی | دیکشنری انگلیسی

unit
  • واحد

  • میزان

  • یگان

  • شمار

  • یک دستگاه

  • فرد

  • نفر

  • عدد فردیواحد

  • یکه

  • واحد

  • واحد، بخش

  • واحد 1. دستگاه یا قطعه ای که به طور مستقل قادر به عمل کخردن است مانند گیرنده رادیویی، اسیلوسکوپ پرتو - کاتدی. یا جانبی کامپیوتری که وظیفه ای مانند چاپ را انجام می دهد 2. کمیتی که به عنوان استاندارد اندازه گیری تعیین شده است.

  • واحد، یکا، یکه

  • یکه، یکانی، شمار، یکی، بخش، شعبه، یکان، دستگاه، یکا، واحد

  • سینمای‌ واحد [واحد به‌ عضوی‌ از بنای‌ جامعه‌ اطلاق‌ می‌شود] که گروه خاصی از مردم را در بر می گیرد.

  • واحد

  • واحد

  • واحد

  • یکه

  • دستگاه،واحد

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری