traffic به فارسی | دیکشنری انگلیسی

traffic
  • عبور و مرور (=traffick) شد وآمد

  • آمد وشد

  • رفت وآمد

  • عبو ومرور

  • وسائط نقلیه

  • داد وستدارتباط

  • کسب

  • کالا

  • مخابره

  • آمد وشد کردن

  • تردد کردن

  • ترافیک پیامهایی که از طریق کانال مخابراتی ارسال و دریافت می شود.

  • ترافیک

  • آمد و شد

  • ترافیک

  • شدآمد

  • ترافیک، عبور و مرور.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری