till به فارسی | دیکشنری انگلیسی

till
  • (conj and prep): تا

  • تااینکه

  • تاآنکه

  • تاوقتیکه

  • (vivt and n): کشت کردن

  • زراعتکردن

  • زمین را کاشتن

  • دخل پول

  • کشو

  • دخل دکان

  • قلک

  • یخرفت

  • یخرفت یخچالی

  • یخاورد

  • یخرفتی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری