thread به فارسی | دیکشنری انگلیسی
-
نخ
-
رگه
-
نخ کردن
-
بند کشیدن نخ
-
ریسمان
-
قیطان
-
رزوه
-
شیارداخل پیچ ومهره
-
شیار
-
برجستگی
-
رشته
-
بند کشیدن
-
نخ کشیدن به
-
موجی کردن
-
دارای خطوط برجسته کردن
-
حدیده وقلاویز کردن
-
رشته رشته شدن
-
مثل نخ باریک شدن
-
نخ - رشته - قیطان - الیاف حلاجی و تابیده شده بهم
-
گره، کوک
-
قطعه نخ، پیچ، دنده، رزوه کردن، رزوه، نخ پیچ
-
موضوع
-
حدیده کردن
-
حدیده
-
دنده
-
رزوه
-
بند - 1- یک سری پیامهایی در مباحثه، به طوری که هر پیامی پاسخ پیام قبلی است. نگاه کنید به newsgroup. 2- کار یا فرایندی در برنامه ی کامپیوتری که از چند کارگی یا multitasking استفاده می کند. مثلاً یک کلمه پرداز باید دارای فرایندی باشد که ضربه کلیدها را زا صفحه کلید دریافت کند، و باید در هر حال فرایند اجرای دیگری نیز داشته باشد که اطلاعات صفحه نمایش را به روز نگه دارد.