test به فارسی | دیکشنری انگلیسی - جدول یاب

test به فارسی دیکشنری انگلیسی

test
  • آزمون

  • آزمودن آزمون

  • آزمایش

  • امتحان کردن

  • محک

  • معیار

  • محک زدن

  • آزمودن کردن

  • آزمایش

  • ازمایش بررسی صحت عملرد یا مشخصه هی عملکردی قطعه، دستگاه، سیستم یا برنامه کامپیوتری تحت شرایط کنترل شده.

  • آزمون

  • ازمون‌، ازمایش‌، امتحان‌ کردن‌، محک، معیار، امتحان‌

  • آزمون کردن، تجربه ی تصادفی، امتحان، آزمون، آزمایش، محک، معیار، امتحان کردن، محک زدن، بیازمائید، تحقیق کردن، کنترل کردن، آزمایش نمودن

  • آزمایش، آزمون

  • آزمون

  • سنجیدن، آزمودن، آزمایش کردن، معیار، ضابطه، آزمایش، آزمودن، سنجش

  • آزمایش

  • آزمون

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری