systematic به فارسی | دیکشنری انگلیسی

systematic
  • قاعده دار

  • با همست

  • همست دارروش دار

  • اصولی

  • سیسماتیک - بر اساس روش خاص - مبنی بر یک روش معین

  • منظم، اسلوبمند

  • اصولی، با قاعده، سیستماتیک، با نظم، ورشدار، منظم، ‌ نظام یافته، ‌ سامانمند

  • سیستماتیک

  • سیستماتیک

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری