synchronization به فارسی | دیکشنری انگلیسی

synchronization
  • همگامی

  • همزمانیهمگاه سازی

  • همگاهی

  • همزمانی

  • تقارن

  • منطبق

  • همزمانی نگهداشتن عملیاتی همگام با عملیات دیگر، مانند نگهداشتن باریکه الکترونی لامپ دوربین تلویزیونی در فرستنده.

  • هم زمانی، هم زمان سازی

  • همزمان سازی

  • همزمان سازی

  • برابرسازی‌

  • سینکرون‌ کردن‌

  • علامت‌ همزمانی‌

  • همزمان‌ بودن‌ صدا و تصویر

  • همزمان‌ سازی‌

  • همزمان‌ گرداندن‌

  • همزمانی‌

  • همگاه‌ سازی‌

  • همگاهی‌

  • همزمانی

  • همگام سازی، همزمان سازی 1. عمل وارد کردن یک صفحه ی ویدیویی برای اسکن نمودن هر خط، دقیقاً در زمان درست آن، به طوری که تصویر درست نشان داده شود. ورودی مانیتور شامل پالسهای همزمانی به علاوه سیگنالهای قرمز، سبز، آبی است. 2. فرایند به روز نگهداشتن دو یا چندین دیسک گردان نسبت به یکدیگر از طریق کپی کردن آخرین نسخه ی هر فایل به هر دستگاه اگر با بیش از یک کامپیوتر کار کنید. چنین کاری عملی است. ویژگی briefcase از ویندوز 95 و 98 به کاربران کمک می کند تا فایلها را هنگام سازند.

  • همزمانی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری