suspension به فارسی | دیکشنری انگلیسی
-
توقف
-
وقفه
-
تعطیل
-
ایست
-
تعلیق
-
بی تکلیفی
-
آویزان
-
آویزانی
-
اندروا
-
آونگان
-
اندروائی
-
آویزش
-
سوسپانسیون - تعلیق
-
آویز سیم نازک یا فنر پیچکی که قطعه تحرک سنجه را نگه می دارد.
-
تعلیق
-
سیستم تعلیق. ضربات و شوکهای وارده از طرف مسیر به اتومبیل را جذب میکند.
-
معلق
-
تعلیق
-
معلق
-
اندروا
-
دروایی
-
آویز