subordinate به فارسی | دیکشنری انگلیسی

subordinate
  • تابع

  • مادون

  • مرئوسمادون

  • وابسته

  • فرعی

  • پائین تر

  • مرئوس

  • تابع قراردادن

  • زیردست یامطیع کردن

  • فرمانبردار

  • فرعی، وابسته، مادون، پیرو

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری