strain به فارسی | دیکشنری انگلیسی

strain
  • کشش

  • زور

  • فشار

  • کوشش

  • درد سخت

  • تقلا

  • در رفتگی یا ضرب عضو یا استخوان

  • آسیب

  • رگه

  • صفت موروثی

  • خصوصیت نژادی

  • نژاد

  • اصل

  • زودبکار بردن

  • زور زدن

  • سفتکشیدن

  • کش دادن

  • زیاد کشیدن

  • پیچ دادن

  • کج کردن

  • پالودن

  • صاف کردن

  • کوشش زیاد کردن کشش

  • خسته کردن

  • کرنش - تغییر بعد - تغییر شکل

  • کرنش

  • کشش

  • سویه: گروهی از افراد یک گونه که از جهت ژنتیکی همگن باشد. سویه های مختلف یک گونه ممکن است از لحاظ شدت بیماریزایی نشانه ها دامنه میزبانی سازگاری جنسی باهم متفاوت بتشند

  • دگروشی، کُرنش

  • کرنش، کشیدگی

  • تغییر شکل نسبی

  • کرنش

  • تغییر فرم نسبی

  • تنجش

  • تغییر طول نسبی

  • دگروشی

  • دگردیسی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری