span به فارسی | دیکشنری انگلیسی

span
  • محدوده

  • گستردگی

  • پوششاندازه

  • ظرفیت

  • وجب

  • یک وجب

  • مدت معین

  • فاصله معین

  • وجب کردن

  • اندازه گرفتن

  • پل بستن

  • تاق بستن

  • گسترده، فاصله دو رویداد

  • پیمای

  • دهانه

  • دهنه

  • فراخنا

  • محدوده

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری