span به فارسی | دیکشنری انگلیسی
-
محدوده
-
گستردگی
-
پوششاندازه
-
ظرفیت
-
وجب
-
یک وجب
-
مدت معین
-
فاصله معین
-
وجب کردن
-
اندازه گرفتن
-
پل بستن
-
تاق بستن
-
گسترده، فاصله دو رویداد
-
پیمای
-
دهانه
-
دهنه
-
فراخنا
-
محدوده