snap به فارسی | دیکشنری انگلیسی

snap
  • بشکن

  • گسیختن

  • قاپیدن

  • گاز ناگهانی سگ

  • قزن قفلی

  • گیره فنری

  • لقمه

  • یک گاز

  • مهر زنی

  • قالب زنی

  • چفت

  • قفل کیف وغیره

  • عجله

  • شتابزدگی

  • ناگهانی

  • بیمقدمه

  • گاز گرفتن

  • چسبیدن به

  • قاپ زدن

  • سخن نیش دار گفتن

  • عوعو کردن

  • پاره کردن - قاپیدن - لیف صاف و براق و منعکس کننده نور - لیف براق

  • پاره کردن - قاپیدن - لیف صاف و براق و منعکس کننده نور - لیف براق

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری