smell به فارسی | دیکشنری انگلیسی

smell
  • بویائی

  • شامه

  • بو

  • رایحه

  • عطر

  • استشمام

  • بوکشی

  • بوئیدن

  • بوکردن

  • بودادن

  • رایحه داشتن

  • حاکی بودن از

  • بو

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری