shore به فارسی | دیکشنری انگلیسی

shore
  • کنار دریا

  • لب (دریا)

  • کرانه

  • ساحل

  • بساحل رتفن

  • فرود آمدن

  • ترساندن

  • شمع

  • کناره

  • پلاژ

  • خط ساحلی

  • شمعک

  • شمعک زدن

  • کناره

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری