screen به فارسی | دیکشنری انگلیسی

screen
  • پرده

  • روی پرده افکندن

  • غربال

  • غربال کردن پرده

  • پرده سینما

  • صفحه تلویزیون

  • دیوار

  • تخته حفاظ

  • تور سیمی

  • پنجره توری دار

  • الک کردن

  • غربال کردن

  • تور سیمی نصب کردن (به در وپنجره)

  • روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن

  • شابلون - سرند - غربال - الک - توری - صفحه تلویزیون - پرده سینما - عایق - پرده - استوانه آبکش - سینی زیر استوانه اره ای کارد - سینی سیلندر ماشین کارد

  • الک

  • صفحه نمایش 1.سطحی که تصویر تلویزیون، رادار، پرتوX یا اسیلوسکوپ پرتو- کاتدی روی آن برای مشاهده ساخته می شود. صفحه نمایش می تواند صفحه فلوئورسان بالایه ی فسفری باشد که انرژی باریکه الکترونی را به نور مرئی تبدیل می کند یا صفحه شفاف یانیمه شفاف باشد که تصویر اپتیکی روی آن تابیده می شود. همچنین می تواند صفحه نمایش بلور مایع باشد. 2. Scrocn grid.

  • پرده، صفحه (نمایش)

  • الک کردن، غربال کردن، سرند کردن، سرند، صافی فلزی، صافی

  • اکران‌ / صافی‌ / فیلتر / نمایش‌ فیلم‌

  • پرده‌

  • پرده‌ سینما

  • پرده‌ نمایش‌

  • صفحه‌

  • الک

  • صافی

  • صفحه مشبک

  • سرند

  • آشغالگیر

  • توری

  • تیغه

  • جداره

  • صفحه

  • نقاب

  • غربال

  • الک کردن

  • جداکردن

  • صفحه نمایش 1. نمایش یک کامپیوتر یک مانیتور 2. صفحه ای از اطلاعات. 3. پردازش تصویر خاکستری برای چاپ از طریق شکستن سایه ای گوناگون خاکستری به نقاط بسیار کوچک. نگاه کنید به halftone.

  • صفحه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری