scaling به فارسی | دیکشنری انگلیسی

scaling
  • مقیاس گذاری

  • پیمایش

  • مقیاس بندی

  • مقیاس بند شمارش پالش با شمارشگر هنگامی که سرعت پالسها برای شمارش مستقیم با ابزار معمولی بسیار سریع است.

  • مقیاس بندی

  • نسبت دادن مقیاس، مقیاس

  • مقیاس‌بندی

  •  جرمگیری

  • پوسته شدگی

  • پوسته شدن

  • مقیاس گذاری

  • مقایش گذاری، مقیاس؛ سنجش

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری