run به فارسی | دیکشنری انگلیسی
-
راندن
-
رانش
-
دایر بودن
-
اداره کردن دویدن
-
پیمودن
-
پخش شدن
-
جاری شدن
-
دوام یافتن
-
ادامه دادن
-
اداره کردن
-
نشان دادن
-
ردیف
-
سلسله
-
ترتیب
-
محوطه
-
سفر و گردش
-
ردپا
-
حدود
-
مسیر
-
امتداد
-
نمره پشمی نخ
-
رانش، اجرا
-
اجرا یکبار انجام کامل برنامه یا رالی در کامپیوتر.
-
اجرا کردن
-
رانش، تغذیه، تعداد مرتبه، چرخه ی عملیاتی، اجرا، اجرا کردن، ریختن، راهگاه سازی، کارکرد ماشین، گردش، لوله، ریزشگاه، راندن، رفت، گردش، مسیر، طریق، پیمودن، طی کردن، حرکت کردن، پیموده شده، رفتن
-
1. اجرا 2. گردش
-
مسیر
-
چرخه عملیاتی
-
اجرا کردن وادار سازی کامپیورت برای اجرای یک برنامه، زمان کامپایل (زمانی که برنامه کامپایل می شود. و زمان اجرا زمانی که برنامه اجرا می شود. با هم متفاوت اند. نگاه کنید به compiler.
-
اداره کردن، دایر بودن، رانش، راندن، اجرا کردن
-
دستور RUN.