push به فارسی | دیکشنری انگلیسی

push
  • چیزی را زور دادن

  • با زور جلو بردن

  • هل دادن

  • شاخ زدن

  • یورش بردن

  • زور

  • فشاربجلو

  • هل

  • تنه نشاندن

  • فشار دادن

  • فشار دادن

  • قرار دادن، اضافه کردن

  • بالا بردن‌ حساسیت‌ فیلم‌

  • فشاردادن - قرار دادن یک داده بر روی یک پشته. نگاه کنید به stack.

  • نشاندن، جای دادن، فشار دادن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری