prop به فارسی | دیکشنری انگلیسی

prop
  • حائل

  • نگهدار

  • پایه

  • تیر

  • شمع (درمعدن)

  • نگهداشتن

  • پشتیبانی کردن

  • حائلکردن یا شدن

  • لوازم‌ صحنه‌

  • شمع

  • پایه

  • دیرک

  • تکیه گاه

  • شیئی که درون صفحه ی یک انیمیشن قرار دارد.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری