prompt به فارسی | دیکشنری انگلیسی

prompt
  • بیدرنگ

  • سریع کردن

  • بفعالیت واداشتن

  • برانگیختن

  • سریع

  • عاجل

  • آماده

  • چالاک

  • سوفلوری کردن

  • فوری- بی معطلی- اماده

  • علامت آمادگی - علامتی که روی صفحه ی ترمینال کامپیوتر ظاهر شده و به کاربر علامت میدهد که کامپیوتر منتظر دریافت ورودی است. برنامه های مختلف، علامتهای گوناگونی به کار می برند. مثلاً دراکثر نسخه های MS-DOS، با به کار بردن فرمان prompt می توان ظاهر این علامت را تغییر داد. به عنوان نمونه نگاه کنید به hard disk management.

  • عکس العمل، آماده، فوری، اعلان، کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه می شود تا مشخص کند که آماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری