prick به فارسی | دیکشنری انگلیسی

prick
  • خراش سوزن

  • نقطه

  • زخم بقدر سرسوزن

  • جزئ کوچک چیزی

  • هدف

  • منظور

  • نقطه نت موسیقی

  • چیزخراش دهنده (مثل نوک سوزن)

  • خار

  • تیغ

  • نیش

  • سیخونک

  • آلت ذکور

  • راست

  • شق

  • خلیدن

  • باچیز نوک تیز فروکردن

  • خراش دادن

  • با سیخونک بحرکت واداشتن

  • تحریک کردن

  • آزردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری