pinch به فارسی | دیکشنری انگلیسی

pinch
  • نیشگون گرفتن

  • قاپیدن

  • مضیقه

  • تنگنا

  • موقعیت باریک

  • سربزنگاه

  • نیشگون

  • اندک

  • جانشین

  • نقطه بحرانی

  • پینچ میله شیشه ای فشرده ای که پایه های داخلی لامپ ها ی الکترونی را نگه می دارد.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری