photon به فارسی | دیکشنری انگلیسی

photon
  • واحد شدت نور وارده بشبکیه چشم

  • فوتون

  • فوتون یک کوانتوم تابس الکترومغناطیس برابر با ثابت پلانک ضرب در بسامد بر حسب هرتز. تابش الکترومغناطیس را می توان به صورت فوتونهای نور، پرتوهای X، پرتوهای گاما یا امواج رادیویی در نظر گرفت.

  • فوتون

  • فوتون، کوانتوم نور

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر