normal به فارسی | دیکشنری انگلیسی

normal
  • عادی

  • معمول

  • طبیعی

  • میانه

  • متوسط

  • به هنجارعادی

  • معمولی

  • هنجار

  • نرمال - طبیعی - عادی - هنجار

  • عادی

  • قائم عادی 1. عمود بر خط یا صفحه در نقطه تماس 2. مقدار قابل انتظار یا معمولی کمیت.

  • نرمال، معمولی، قائم

  • بهنجار

  • بهنجار، طبیعی، عادى، متعارف، معمولی، قائم

  • عدسی‌ عادی‌

  • عدسی‌ معمولی‌

  • نرمال‌ (لنز)

  • نرمال

  • عمودی

  • طبیعی

  • قایم

  • هنجار

  • عمودبره

  • بهنجار

  • عمود

  • معمولی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری