mush به فارسی | دیکشنری انگلیسی

mush
  • حریره آرد ذرت

  • خمیر نرم

  • (در رادیو) صدای مزاحم

  • پارازیت

  • خش خش

  • حریره آردذرت تهیه کردن

  • سفر پیاده در برف

  • پیاده در برف سفرکردن

  • احساسات بیش از حد

  • خمیر

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری