mount به فارسی | دیکشنری انگلیسی

mount
  • سوار کردن

  • سوار شدن

  • نصب کردن (n):کوه

  • تپه

  • (viand vtn): بالارفتن (باup)

  • سوار شدن بر

  • بلند شدن

  • زیادشدن

  • بالغ شدن بر

  • سوار کردن

  • صعود کردن

  • نصب کردن

  • صعود

  • ترفیع

  • مقوای عکس

  • پایه

  • قاب عکس

  • مرکوب (اسب

  • دوچرخه وغیره)

  • پایه 1. عایق شوک یا ارتعاش، ضریه گیری که معمولاً ازیک عضو کشسان و یک یا چند عضو غیر کشسان تشکیل می شود که دستگاه را در برابر شوک یا ارتعاش نگه می دارند. 2. فلنج یا ابزار دیگری برای متصل کردن لامپ خلا یا کاواک به مجبر.

  • مونتاژ، نصب کردن، نمو کردن، صعود کردن، کار گذاشته شدنف متصل شدن، انباشتن، زیاد شدن، سوار شدن

  • کادر خارجی‌ اسلاید

  •  سوار کردن، نصب کردن

  • نصب کردن - قرار دادن یک دیسک یا نوار درون کامپیوتر و معرفی آن به سیستم عامل. تحت برنامه ی UNIX می توان فهرستی از فایلهای جاری نصب شده ی سیستم را با اجرای فرمان mount به دست آورد.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری