miss به فارسی | دیکشنری انگلیسی

miss
  • (nvtvi) از دست دادن

  • احساس فقدان چیزی راکردن

  • گم کردن

  • خطا کردن

  • نداشتن

  • فاقدبودن (n): دوشیزه

  • حلقه نبافت در کشباف - حلقه ساکن که نخ بدون تشکیل حلقه در کشبافت قرار می گیرد

  • از دست دادن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر