litter به فارسی | دیکشنری انگلیسی

litter
  • تخت روان

  • کجاوه

  • محمل

  • برانکار یا چاچوبی که بیماران را با آن حمل میکنند

  • آشغال

  • نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید

  • زایمان

  • ریخته وپاشیده

  • زائیدن

  • آشغال پاشیدن

  • خرده ریز گیاهی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری