level به فارسی | دیکشنری انگلیسی

level
  • سطح

  • میزان

  • تراز

  • هموار

  • تراز کردن تراز

  • آلت ترازگیری

  • سطح برابر

  • هم تراز

  • هم پایه

  • یک نواخت

  • یک دست

  • موزون

  • هدف گیری

  • ترازسازی

  • تراز کردن

  • مسطح کردن یاشدن

  • نشانه گرفتن

  • تراز - یکنواخت

  • سطح، تراز 1. اختلاف بین یک میت با کمیت اختیاری مرجع که معمولاً به صورت لگاریتم نسبت دو مقدار بین می شود در سیستمهای مخابراتی و صوتی سطح مرجع متداول برای توان برحسب dBM (دسبل بالای یک میلی وات) بیان می شوند بنابر این 0/01 برابر با -20دسبل میلی وات، 1mw براب را 0dBm و 1W برابر با 30dBm است. 2. وضعیت مشخصی در مقاس دامنه که به شکل موج یک سیگنال اعمال می شود.نظیر سطح سفید مبنا و سطح سیاه مبنا در سگنال استاندارد تلویزیونی 3. مقداری از بار که در عنصر حافظه ی لامپ ذخیره ی بار ذخیره می شود و در خروجی از سایر بارها قابل تشخیص است. 4. حجم صدا 5. مجموعه ای از اتصالات نظیر آنچه در رله پله ای وجود دارد.

  • سطح

  • سطح، تراز، میزان

  • سطح، تراز، تراز کردن، مسطح، همسطحی، مرحله، ارتفاع، رتبه، مسطح کردن

  • سطح، تراز

  • بالانس‌

  • تراز

  • تنظیم‌

  • سطح‌

  • مستقیم‌

  • میزان‌

  • میزان‌ و تراز کردن‌

  • سطح

  • موقعیت، رتبه یا تراکم نسبی

  • تراز

  • تراز کردن

  • سطح

  • همسطح

  • مسطح کردن

  • همتراز

  • تراز گرفتن

  • تسطیح

  • دوربین تراز

  • دوربین نیو

  • میزان، سطح.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری