lag به فارسی | دیکشنری انگلیسی

lag
  • کندی

  • لنگی

  • واماندگی

  • عقب ماندگی

  • عقب ماندن

  • لنگیدن

  • تاخیر کردن پس افت

  • تاخیر

  • دور در دقیقه شیطانک

  • تأخیر، پس فازی 1. اختلاف زمانی بین دو رویداد یا مقدار مرتبط با هم که در هنگام مقایسه ی کمیتهای متناوب بر حسب درجه بیان می شود؛ بنابراین جریان گذرنده از پیچک ایده آل به میزان 90 درجه نسبت به ولتاژ وارده تأخیر دارد. 2. تداوم تصویر ذخیره باری لامپ دوربین تا لحظاتی بعد از تغییر صحنه. 3. تأخیر زمانی بین شروع عمل و اثر مطلوب.

  • پس افت

  • تاخر، پس افت، مقابل Lead

  • تاخیر کردن

  • تاخیر

  • پس افتادگی

  • پس افت

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری