induction به فارسی | دیکشنری انگلیسی

induction
  • قیاس

  • قیاس کل از جزئ

  • استنتاج

  • القائ

  • ایراد

  • ذکر

  • پیش سخن

  • مقدمه

  • استقرائاستقرائ

  • استقرا

  • القا رایند تولید ولتاژ، بار الکتروستاتیکی، یا میدان مغناطیسی در یک جسم به وسیله ی بر هم کنش خطوط نیرو.

  • القا کردن

  • القا: پدیده ای که در آن آنزیم در جواب به تحریک ترکیب خارجی ساخته می شود

  • استقرا، روش استقرا

  • القاء، توخت، درانگیزى، فرتابی، القایش

  • القاء

  • القاء

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری