index به فارسی | دیکشنری انگلیسی

index
  • شاخص

  • زیرنویس

  • فهرست

  • فهرست ساختن (n): راهنما (مثلا در جدول و پرونده)

  • شاخص

  • (درکتاب) جاانگشتی

  • نمایه

  • نما

  • راهنمای موضوعات

  • فهرست راهنما

  • (vi and vt):دارای فهرست کردن

  • بفهرست درآوردن

  • نشان دادن

  • بصورتالفبائی (چیزی را) مرتب کردن

  • فهرست - شاخص

  • شاخص

  • شاخص

  • شاخص

  • اندیس، فرجه، زیرنویس، زیرنویس نشانه، بخش کردن، نمایه، شاخص، ضریب، تقسیم، فهرست، نامساوی، فهرست الفبایی، تقسیم کردن، فهرست راهنما

  • ضریب، شاخص، اندیس، نما، قوه، توان، زیرنشان

  • شاخص

  •  نمایه، شاخص...‏

  • شاخص

  • ایندکس

  • فهرست

  • نما

  • نمایه

  • شاخص، نمایه - 1- فهرست الفبایی کلمات مهم و مفاهیم موجود در یک کتاب و صفحاتی که ممکن است این واژه ها در آنها باشند.اکثر برنامه های کلمه پرداز و صفحه بند، به طور خودکار توانایی ایجاد نمایه ها را دارند.توجه داشته باشید که فرایند مذکور کاملاً خودکار نیست، هر کسی خود باید مشخص کند که چه کلماتی نمایه بندی شوند. 2- نشان تصویری از یک دست اشاره گر. گاهی آن را fist (مشت) می نامند. 3- عددی که عنصری از یک آرایه را انتخاب می کند. مثلاً در {2} A، 2 یک شاخص (اندیس) است.نگاه کنید به array.

  • فهرست نمودن، اندکس، فهرست اعلام، فهرست، زیرنویسی، زیرنویس، شاخص

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری