frisk به فارسی | دیکشنری انگلیسی

frisk
  • جست وخیز

  • حرکت تند و چالاک در رقص

  • تفتیش وجستجو (خصوصا برای اسلحه و اموالدزدی)

  • از خوشی جست وخیز کردن

  • تفتیش وجستجو کردن

  • بانشاط

  • مسرور

  • فرز

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر